نغندری میگوید: مشهدیهای قدیم نذر خوبی داشتند؛ نذر کاشت درخت توت. اینجا که آمدیم این درخت بود و وقتی به ثمر نشست، فصل توت، همسایهها را خبر میکردیم برای خوردن توت.
محله آزادشهر یکی از قطبهای خرید مشهد است. این محله پیش از انقلاب به سبب همسایگی با بوستان «آریامهر» به همیننام معروف بوده است. بعد از انقلاب که نام بوستان آریامهر به «ملت» تغییر میکند، شهید غلامرضا جنگی پیت حلبی روغنی را صاف میکنند و نام «آزادشهر» را به نشانه رهایی از حکومت پهلوی رویش مینویسد.

راسته دیوار باغ آستان قدس در خیابان جلالآلاحمد۷۱، خوابگاه تاکسیهایی است که برای خرید و فروش به این کوچه آورده میشوند و اینجا را به پارکینگ تاکسیها تبدیل کرده است.
آقامحسن میگوید: نانوایی سنگک پدرم اولین نانوایی شهرک بود. من همه ایام هفته مستقیم از مدرسه به در مغازه میآمدم تا پای پاچال بایستم. آن زمان یکشنبهها را خیلی دوست داشتم؛ چون روز تعطیلی نانوایی بود.
مرضیه میررضایی میگوید: اولین ساختمان در مجاورت قبرستان گلشور بود اما هر بار قسمتی از آن نشست میکرد، از اینرو مأمور به پیداکردن مکانی دیگر شدیم تا دوساختمان با کاربری آموزشی در انتهای سیدرضی معرفی به ما شد.
محمدجواد ناظمی تاکنون افتخارات ورزشی شایانتوجهی کسب کرده است. میگوید: دوست دارم روزی باشگاه راهاندازی کنم و همه چیزهایی را که آموختهام، دراختیار بچههایی بگذارم که همسن خودم هستند.
عذرا مصطفایی از برف سنگین سال۱۳۵۰ و بارشی که اهالی شهر را با مشکلاتی روبهرو کرد، تعریف میکند؛ خاطرهای که ماندگار شد.
شینا قدمی شبهایی را به خاطر دارد که صدای آژیر از زندان وکیلآباد به گوش میرسید و صدای شلیک تیر شنیده میشد. صداهایی که نشان از فرار زندانی یا زندانیانی داشت و بهدنبالش نور نورافکنهای زندان و تلاش برای پیداکردن آنها!