عباس جانفدا، نویسنده و کارگردان تئاتر میگوید: من همیشه سعی کردم به باورهای مردم سرزمینم احترام بگذارم و بیشتر آثار من در مورد باورها، رسوم و اعتقادات خراسانیها است.
محله آزادشهر یکی از قطبهای خرید مشهد است. این محله پیش از انقلاب به سبب همسایگی با بوستان «آریامهر» به همیننام معروف بوده است. بعد از انقلاب که نام بوستان آریامهر به «ملت» تغییر میکند، شهید غلامرضا جنگی پیت حلبی روغنی را صاف میکنند و نام «آزادشهر» را به نشانه رهایی از حکومت پهلوی رویش مینویسد.

نگین و نگار وفاییپور تا پای سکوی قهرمانی تنیس روی میز در استان پیش رفتهاند. نگار میگوید: بهترین انگیزه من در ورزش نگین است و اگر روزی با من بازی نکند، در بازی کردن بیانگیزه و بیعلاقه میشوم.
شهلا احمدی معلم بازنشستهای است که از اواخر دهه۵۰ به محله آزادشهر آمده. یک همسایه در وصفش میگوید: از مهربانی این همسایه همین بس که درِ خانه اش به روی بچههای محله که نیاز به کلاس تقویتی داشته باشند، همیشه باز است.
شهید متین صفائیان هر سال در تابستان مهمان خانه مادربزرگش در منطقه ۱۱ میشد و در زمین اسکیت پارک ملت و چهلبازه تمرین میکرد. امسال، اما پیکرش به مشهد رسید.
حوالی دوره استبداد رضاخانی و ممنوعیتهای مراسم عزاداری ماههای محرم و صفر بود که یدالله و امانالله از روستای «کیوی» استان آذربایجانشرقی به مشهدالرضا(ع) آمدند و هیئت قمربنی هاشم(ع) را تشکیل دادند.
آتنا محمودی میگوید: کار با چوب و بوی گرده آن به من جان میبخشد و وقتی کاری را به دست میگیرم، حس و حال خوبی دارم. برای همین سعی میکنم در مناسبتهای مختلف با هدیهای از آثار خودم، این حس خوب را با ایشان تقسیم کنم.
نغندری میگوید: مشهدیهای قدیم نذر خوبی داشتند؛ نذر کاشت درخت توت. اینجا که آمدیم این درخت بود و وقتی به ثمر نشست، فصل توت، همسایهها را خبر میکردیم برای خوردن توت.